آذربایجان

این وبلاگ با هدف آشنایی با فرهنگ و مردم آذربایجان ایجاد شده است

آذربایجان تاریخی و محدوده آن از نظر مورخین

0 گؤروش
یازار:‌ سالار

دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: یاقوت حموی: در میان شهرهای مشهور آذربایجان تبریز بزرگترین شهر و پایتخت فعلی آن است, در زمانهای قدیم پایتخت آذربایجان مراغه بوده است؛ خوی, سلماس, اورمو, اردبیل, مرند و . . . در ردیف شهرهای آذربایجان است. آذربایجان مملکت وسیع و دولت بزرگی است, اینجا سرزمین کوهستانی است. در این سرزمین قلعه­‌های متعدد و باغهای بیشماری موجود است, من در هیچ جا به اندازة این سرزمین چشمه و رودخانه ندیدم. کسی که در این سرزمین سیاحت می­کند نیازی به بر داشتن ظرف آب نمی­بیند چرا که در همه جا آب در زیر پای او جاری است و این آب خنک, گوارا و سالم است.

آردینی اوخو
چهارشنبه 18 مرداد 1396
بؤلوملر :

زبان ترکی باستان مردم آذربایجان

0 گؤروش
یازار:‌ سالار

زبان  قدیمی آذربایجان

سرزمین‌های شمال باختری ایران در قدیم، آتورپاتکان نام داشته و امروزه بخشی از آن آذربایجان خوانده می‌شود. در باره‌ی نام آذربایجان و ریشه‌ی آن گفته‌ها بسیار است.  با این حال بیش‌تر پژوهشگران به این فرضیه تمایل دارند که نام آتورپاتکان از نام آتورپات یا آتروپات، حاکم این سرزمین در زمان حمله‌ی اسکندر گرفته شده و در ادوار و زبان‌های مختلف، گونه‌های مختلف یافت.

آتورپات در هنگام حمله‌ی اسکندر مقدونی، خشترپ یا شهربان ماد بود. او به همراه نیروهایش در جنگ با اسکندر شرکت کرد ولی پس از پیروزی یونانیان درصدد برآمد که جایگاهی در میان فاتحان بیابد. بدین منظور دخترش را به عقد پردیکاس خزانه‌دار و فرمانده بخشی بزرگی از سپاهیان اسکندر درآورد. بر اثر تلاش‌های فکورانه‌ی او، اسکندر فرمان شهربانی ماد را در 328 پ.م به نام او صادر کرد.  پس او توانست استقلال نسبی خود را در برابر فاتحان حفظ کند.

اسکندر کمی پیش از مرگ خود، انگشترش را به پردیکاس داده و او به عنوان نایب السلطنه معرفی شد.پردیکاس به سرکوب شهربانان گردنکش پرداخت. در سال 323 پ.م اسکندر در گذشت و جانشینانش تصمیم گرفتند تا مهم‌ترین استان ایران یعنی ماد را به مردی مطمئن از تباری یونانی واگذار کنند. آنان پیتونی مقدونی پسر کراتوس را برگزیدند و چون نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند آتورپات شهربان آن دیار را بر کنار کنند، سرزمین ماد را به دو بخش بزرگ و کوچک تقسیم کردند. ماد بزرگ در دست پیتونی و ماد کوچک در اختیار آتورپات باقی ماند. [5] ماد کوچک در سرزمین‌های شمال باختری ماد باستان قرار داشت.

ب

آن چه در مورد نقش آتورپات در تاریخ این سرزمین گفته شد، بدین معنا نیست که تمدن این سرزمین از زمان مادها آغاز می‌شود. بلکه پیش از آمدن مادها به ایران، در آذربایجان تمدن باشکوهی به نام ماننا وجود داشت. در همان هنگام نیز امپراتوری بزرگ اورارتو در نواحی اطراف دریاچه‌ی وان بر پا بود و دیر زمانی بر بخش‌هایی از آذربایجان چیرگی داشت.آن چه که مشخص است این که پیش از مادها، مردم آذربایجان با زبان اورارتو و ماننایی سخن می‌گفتند. [6] رشد جمعیت و فرهنگ بومی احتمالاً موجب شده بود که مردم آذربایجان زبانی مشترک را بپذیرند. [7]

مادها به صورت دسته‌های بزرگ انسانی وارد آذربایجان شدند و با الهام از تمدن ماننا، دولتی به وجود آوردند.[8] پایان استیلای ماننا در آغاز سده‌ی ششم پ.م بوده و تیره‌های مادی به قدرت رسیده‌اند. حکمرانی مادها موجب شد که زبان مادی به عنوان یک زبان عمومی در آذربایجان و به ویژه بخش جنوبی آذربایجان پذیرفته شود. در بخش شمالی آذربایجان یعنی شمال ارس اما زبان‌هایی اقوام محلی هم چنان کاسپین‌ها، کادوسی‌ها و ... رواج داشت. نام آتورپاتکان خود از زبان مادی است.

در سده‌ی ششم پ.م قبیله‌ی دیگری از قبایل هند و ایرانی به نام پارس‌ها سر به شورش برداشتند. پارس‌ها به رهبری کوروش بر مادها غلبه کردند. [9] بدین ترتیب با دگرگونی در حکومت، زبان پارسی مورد پشتیبانی قرار گرفت. زبان پارسی نیز به صورت زبان پهلوی (پهلوانیک) با دو شاخه‌ی پارتی و ساسانی کم کم جای زبان مادی را گرفت.زبان پهلوی جای زبان مادی را گرفت و لاجرم از آن نیز تأثیر پذیرفت. ابن ندیم در کتاب الفهرست در سال 377 ق به نقل از ابن مقفع می‌نویسد:

«زبان پهلوی زبانی است که مردم اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان بدان سخن می‌گویند.» [10]

شمس الدین ابی عبدالله المقدسی در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم (375ق) می‌نویسد:

«بارمینیة یتکلّمون بالارمینیة و بالران بارانیًَة و فارسیَّتهم مفهومة تقارب الخراسانیة فی حروف»[11]

ابو عبدالله محمد بن احمد خوارزمی که در سده‌ی چهارم هجری می‌زیست، در کتاب مفاتیح العلوم می‌نویسد:

«فهلویه یکی از زبان‌های ایرانی است که پادشاهان در مجالس خود با آن سخن می‌گفته‌اند و این لغت به پهله منسوب است و پهله نامی است که بر پنج شهر اطلاق می‌شد. اصفهان، ری، ماه نهاوند، همدان و آذربایجان.»

در این زمان مردم آذربایجان به زبانهای مختلفی نیز سخن می‌گفتند و یک نوع پراکندگی زبانی حکمفرما بود. ابن حوقل در 367 در کتاب صورة الارض می ‌نویسد:

«کوههای ارمینیه از سوی حارث و حویرث به کوههای اهر و ورزقان می‌پیوندد و از آنجا گذشته، در شمال به تفلیس می‌رسد و در آنجا کوه قبق که در مقابل سیاه کویه است بدان می‌پیوندند و این کوهی بس بزرگ است و گویند مردم آنجا به سیصد و اند زبان تکلم می‌کنند و من این را نمی‌پذیرفتم تا آنکه کوه سبلان واقع در اردبیل را که قرای متعدد دارد دیدم که هر قریه‌ای به یک زبان خاص جز زبان فارسی و آذری سخن می‌گفتند.»[12]

زبان پهلوی که در آذربایجان مردم به آن سخن می‌گفتند، آمیخته‌ای از زبان پهلوی، ماننایی، قفقازی (ارانی)، ارمنی و یونانی بود.[13]این زبان خاص، زبان پهلوی آذربایجانی است که در دیگر نقاط ایران کمتر مفهوم بوده است. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان در این باره می‌نویسد:

«و لهم لغة یقال لها الاذریه، لایفهمها غیرهم.»[14]

زبان پهلوی تا سده‌ی 2 و 3 ق مشهور بوده و تا قرن 5 زرتشتیان برای مطالب مذهبی از آن سود می‌بردند ولی در این موقع زبان پهلوی را عموم مردم نمی‌فهمیدند و تنها عده‌ای از دانشمندان و فرهیختگان آن را تحصیل کرده و می‌دانسته‌اند. زبان پهلوی به علت دشواری خط آن و هم چنین هزوارش‌های فراوان، نتوانست به عنوان زبانی پویا و گیرا، از عهده‌ی برآورده کردن نیازهای مردم برآید. زبان پهلوی بیش‌تر به صورت لهجه‌ای عامیانه باقی ماند. اشعاری که در ایران به لهجه‌های ولایتی سروده شده‌اند، در ادبیات ایران با نام پهلویات یا فهلویات معروفند که فروعی از زبان پهلوی است.

زبان پهلوی نه زبان دینی بود تا علائق مذهبی به بقای آن کمک کند و نه زبان علم و ادب، تا تفوق فرهنگی‌اش آن را از زوال پاس دارد و نه زبان سیاست بود تا طبقه‌ی حاکم و کارگردانان دستگاه اداری، از فراموش شدن آن جلوگیری کنند. زبان پهلوی زبانی نبود که سخن گفتن به آن فایده‌ای دنیوی و اخروی داشته باشد. از نظر زبان شناسی، زبان‌ها همان گونه که برای هماهنگی با تحولات اجتماعی و حفظ کارکرد ارتباطی میان افراد جامه رفتار انطباقی دارند، اگر روزی به دلایلی نتوانند وظیفه‌ی ایجاد ارتباط میان گویشوران خود را به انجام برسانند، به سمت زوال تدریجی و نهایتا مرگ خواهند رفت.[15] مردم زبانی را انتخاب می‌کنند که از بکار بردن آن بتوانند حداکثر بهره را ببرند.[16]

برخی نویسندگان برآنند که زبان پهلوی که در آذربایجان رایج بود، آذری نام داشته است. آقای احمد کسروی در رساله‌ی «آذری یا زبان باستان آذربایجان» بر این نکته تأکید کرده و پس از او عده‌ای به ترویج آن همت گماردند. واقع مطلب این است که در سده‌ی پنجم هجری، هرگز زبانی به نام آذری وجود نداشته است. این مسأله بیش‌تر به استناد مطالب نویسندگان عرب زبان مطرح می‌شود. اصل مسأله این است که به آذربایجان در زبان عربی «أذربیجان- اذربیجان» و به مردم آن «اذربی- اذری» اطلاق می‌شود. [17] به عنوان مثال ابن اثیر در کتاب النهایه فی غریب الحدیث می‌نویسد:

«الاذربی منسوب الی أذربیجان علی غیر قیاس، هکذا یقوله العرب و القیاس ان یقول اذری بغیر باء»

ابومنصور جوالیقی در کتاب «المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم»  می‌نویسد:

«و أذربیجان اعجمی معرب، بقصر الالف و اسکان الذال و الهمزه فی اولها اصل، لان آذر مفهوم الاخر و روی عن ابوبکر رضی الله عنه، انه قال: علی الصوف الاذری و رواه لی ابو زکریا الاذری بفتح الذال علی غیر قیاس»

یعقوبی در کتاب تاریخ خود، حمدالله مستوفی در نزهة القلوب، یاقوت حموی در معجم البلدان و ابوعلی مسکویه در تجارب الامم این طرز را ادامه دادند.[18] پس کلمه‌ی آذری منسوب به آذربایجان بوده و عرب‌ها این معنا را از آن اراده می‌کردند. مثلاً المسمعی از رستم فرخزاد که در جنگ با تازیان کشته شد، با عنوان «الآذری» نام برده است. ابوبکر خلیفه اول، در بستر بیماری به عبدالرحمن بن عوف می‌گوید:

«و لتأ لَمَن النّوم علی الصوف اَلاَذرَّبی کما یألم احدکم النوم علی خَسَک السعدان»

خواب بر روی پشمینه‌ی آذری مرا چنان می‌آزرد که هر یک از شما را خوابیدن بر روی خار خشک.

نامیده شدن زبان پهلوی رایج در آذربایجان به نام «زبان آذری»، یکی از گزاره‌های بی‌اساس است که در آغاز سده‌ی بیستم میلادی توسط ایران گرایان و با دلایلی غیر زبان شناسی و غیر تاریخی بنا شده است. هدف از این نام گذاری آن است که با این کار، پسوند آذری به زبان کنونی مردم آذربایجان اضافه گردیده و مسأله به نوعی بیان شود که گویا زبان مردم آذربایجان پیش از سده‌ی 5 هجری قمری، آذری بوده و پس از سده‌ی پنجم یعنی زمان چیرگی و سکونت ترکان در آذربایجان نیز آذری باقی مانده است؛ منتهی با تعدادی کلمات دخیل ترکی. پس نتیجه گرفته می‌شود که زبان ترکی آذری، گویشی از ادامه‌ی زبان آذری است و اگر کلمات ترکی از آن کنار گذاشته شود، همان زبان آذری زنده خواهد شد.

با این وصف هدف این اشخاص این بود که ابتدا زبان ترکی را آذری بنامند تا زبان کنونی مردم آذربایجان را از پیکره‌ی زبان ترکی جدا کنند و سپس با تبلیغ زبان آذری که زبانی مرده محسوب می‌شود، زمینه‌ی حذف زبان ترکی را از مردم آذربایجان مهیا کنند و چنین بود که نام زبانی کذایی به نام «آذری» بر سر زبان‌ها افتاد و این رسم نادرست نهاده شد در حالی که هیچ منبع تاریخی تأیید نمی‌کند زبانی که اکنون به نام «آذری» نامیده می‌شود، همان زبان آذری باستان آذربایجان پیش از اسلام است.     

آردینی اوخو
سه شنبه 3 مرداد 1396
بؤلوملر :

آسمیلاسیون چیست

0 گؤروش
یازار:‌ سالار

  •  ااز تبعیض ها و تحریف ها وتحقیرها هر چه نوشتیم اما هدف از این اقدامات چیست؟ البته همانطوریکه گفته شد هدف نهایی، استعمار ملت های ایرانی است و ابزار شونیسم نیز در راه رسیدن به این هدف آسیمیلاسیون یا حل کردن ملت های غیر فارس در داخل ملت فارس است. در این راه نیز زبان ما را هدف گرفتند. آنها می دانستند اگر زبان ما را نابود کنند ادبیات و تاریخ ما را نیز می توانند انکار کنند. آموزش و پرورش و انتشار کتاب و مجله به زبان مادریمان را محدود کردند و در نتیجه زبان ما محدود به مکالمات روزمره و سطحی شد. وقتی زبان نیز پشتوانه نوشتاری نداشته باشد و دایره استفاده از آن از مکالمات روزمره تجاوز نکند، کلمه ها فراموش شده و زبان فقیر می شود. این فقر نیز خبیثانه دستاویزی برای تحقیر افرادی (بخصوص نسل های جدید تر) می گردد که بی خبر از همه جا زبان مادری شان را از آنها مضایقه کرده اند! آنها متهم می شوند که شما زبانتان لهجه ای بیش نیست که ملغمه ای از زبان فارسی می باشد ! نه شاعر دارید و نه ادبیات! دو تا شاعر دارید آنهم شعر فارسی گفته اند ! اجدادتان نیز وحشیانی بوده اند که به ایران حمله کرده اند ! و بیچاره جوانی که خواندن و نوشتن به زبان مادری اش را نمی داند و نگذاشته اند تاریخ صحیح خود را بخواند و گوش او را با نژاد پاک آریا و زبان برتر فارسی کر کرده اند ، و تاکنون نامی از دده قورقورد و فضولی و نسیمی نشنیده است، شروع به باور کردن دروغ ها و تهمت های این مکاران نژادپرست می کند. جوک ها و تحقیر های گستاخانه نیز او را بیشتر دچار حس حقارت نموده و گاه کار به جایی می رسد که خود ناخواسته هم سوی سیستم شونیسمی گشته و هویت خود را انکار می کند. می گوید من آذری هستم نه ترک! از ترکی صحبت کردن می پرهیزد! لهجه ترکی خود را پنهان می کند! اسامی کوروش و داریوش را برای کودکان ترک خود انتخاب می کند! با کودکان خود فارسی سخن می گوید یعنی به زبانی که خود سخن گفتن به آن را درست بلد نیست! مهاجرت به تهران و بریدن از زادگاه خود، برای او تبدیل به آرزو می شود و در تهران نیز اگر بپرسی ترکی یا فارس می گوید پدر و مادرم ترک است ولی من بچه تهرانم! برای اینکه حساب خود را از ترک ها جدا بسازد، در تعریف جوک های ضد ترکی با جوکرها همگام می شود! او دیگر ترک نیست او آسیمیله شده و اختیارش در دست اربابان شونیست است!
  •  

آردینی اوخو
سه شنبه 3 مرداد 1396
بؤلوملر :